این روزا خیلی به آینده فکر می کنم ..به فردا ..به هفته دیگه ..به ماه بعد..به سال دیگه ...بعد اون وقت یه چیزی ته دلم می ریزه پایین ..استرس می شینه تو همه وجودم ..طپش قلبم اون قدر می ره بالا که انگار قلبم می خواد از توی سینه در بیاد...روزهای آلان از همیشه سخت تره ..با همیشه فرق داره ..جنسش با همه روزهای این سالها فرق داره ...یه حال و هوای دیگه است ،همونیه که همیشه ازش می ترسیدی ...از نصیحت خستم ،از حرفهای تکراری ،از اینکه می گن درست می شه ...از اینکه اندکی صبر سحر نزدیک است...
شاید یه روزی بیام اینجا و از خیلی نگفته ها بگم........
سلام
منم حال تو رو دارم از ایندم میترسم منم از نصیحت خسته شدم از حرفهای تکراری و از همه چیز اما امیدوارم یه روزی این دلشوره ها تموم بشه ...
اره سارا می دونم چی می گی ...منم امیدوارم این روزا زودتر بگذره
طنازی می فهمم چی میگی منم تمام اینارو لمس کردم فقط امید وارم مثل همیشه مقاوم باشی.ارزو میکنم که دیگه همچین روزایی تو زندگی نداشته باشی.