جایی دیگر

دست نوشته های شخصی

جایی دیگر

دست نوشته های شخصی

روزای خوب

 

توی ماشین موقع برگشت به این فکر می کردم که چقدر همه حالمون خوبه ..خیلی وقت بود که همچین حسی نداشتم ،با وجود خستگی ولی همه خوب بودن ،یکی از معدود روزایی بود که هیچکی زیاده روی نکرده بود هیچکی بد اخلاقی نکرده بود ...توی اون جمع بیست و خورده ای نفر هیچکی واسه اون یکی قیافه نگرفته بود حتی اونایی که مست بودن هم یه جورای خوبی مست بودن ....گفتیم خندیدیم خوردیم به سلامتی همدیگه ....هر کی سعی می کرد بهترینی باشه که می تونه و عجیب بود که مهربونی همه به دل می نشست... 

به چراغهای روشن بزرگراه خیره شدم و به این فکر می کنم که انگار همه یه جورایی باور دارن که ممکنه سال دیگه پیش هم نباشن ..همه یه جورایی می دونن که این مملکت دیگه جای موندن نیست ....شاید واسه همینه که همه خیلی خوب بودن ...شاید واسه اینکه تنها چیزی که باقی می مونه همین خاطره هاست........