جایی دیگر

دست نوشته های شخصی

جایی دیگر

دست نوشته های شخصی

فاصله ها

از صبح که از خواب بیدار شدم این بغض لعنتی تو گلوم ..دارم خفه می شم ولی دست از سرم بر نمی داره نه شکسته می شه نه فرو می ره ..یک خروار کاره نیمه تموم دارم از ساعت 9 صبح پشت میزم نشستم دو تا لیوان چایی تلخ خوردم بلکه رو فرم بیام ولی نمی یام ..خستگی ها و اتفاقات این چند وقت خیلی بهم فشار آورده بعضی وقت ها فکر می کنم من خیلی آدم حساسی ام بیش از حد به مسائل کوچیک اهمیت می دم واسه همینه که تو همیشه می گی من از کاه کوه می سازم ولی من از این روند تکراری زندگی خستم ...من از خودم خستم ...از آدم ها خستم .. از اینکه صبرم کم شده ..از اینکه دیگه مثل قبل طاقتم زیاد نیست..روزهای سخت تو زندگیم کم نبوده ولی انگاری دیگه نمی کشم ..... 

 

  در میان من و تو فاصله هاست   

کاش می شد تو به لبخندی این فاصله را برداری 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد