جایی دیگر

دست نوشته های شخصی

جایی دیگر

دست نوشته های شخصی

من دوست دارم که تو باشی

 

من بعضی وقت ها دوست دارم که  بغلش کنم ،همین طوری بی دلیل توی آغوشش فرو برم تا فکر کنم که هست تا حضورشو احساس کنم من دلم می خواد بعضی وقت ها یواشکی در گوشش حرفهای بد بد بزنم بعد اونم غش کنه از خنده و دستشو بکشه رو لپ هام و بگه نرم ترین لپ دنیاست من دوست دارم لباس بپوشم و هی جلوش رژه برم و اونم هر دفعه از یه چیزیم ایراد بگیره و وقتی میبینه من داد می زنم بگه خوب دلم می خواد تو ازهمه بهتر باشی ...من دوست دارم یه ریز براش حرف بزنم و اون فقط الکی سرشو تکون بده و هیچ حواسش به من نباشه بعد که من با بغض باهاش قهر میکنم که تو به من اهمیت نمی دی غش غش بخنده و بگه من عاشق این قیافتم وقتی قهر می کنی ......من دوست دارم که فکر کنم به قبلا" تر ها به اون موقع هایی که همه حس های قشنگت از تو نگاهت پیدا بود ...من دوست دارم که تو باشی ............ 

 

business trip

مسافرت کاری بودم از سه شنبه شب که رفتم تا دیروز صبح که برگشتم فکر کنم فقط ۱۰ یا ۱۱ ساعت خوابیدم .با اینکه دیشب زود خوابیدم ولی هنوز خستم از صبح که اومدم سر کار داغونم رسما...البته دو روز کاری عالی داشتم با اینکه از لحظه ایی که رفتم هر اتفاقی که بگی افتاد اولا که دیر رسیدم فرودگاه و این همکارم بیچاره علف زیر پاش سبز شد تازه نزدیک بود از پرواز جا بمونیم که خدا رحم کرد.....وقتی هم که رسیدیم چمدون هامون گم شد و پدرمون دراومد می خواستیم قید جلسه روز بعد رو بزنیم چون من که رسما همه چیم تو چمدون بود حتی کیف لوازم آرایشم ....بالاخره بعد کلی این ور اون ور رفتن فهمیدیم چمدون هامون توی first class مونده حالا فکر کن آش نخورده دهن سوخته ...ما نشستیم تو پرواز economy دهنمون سرویس شده انقدر که یه بچه بغل گوشمون ونگ ونگ کرد اون وقت باید دو ساعت تموم معطل چمدونایی بشیم که رفته تو first خلاصه......فردا و پس فرداشم یکسره از صبح تا شب تو جلسه بودیم اگه بگم خسته کننده نبود دروغ گفتم ...ولی با این همه این جور مسافرت ها همیشه پر از تجربه است ... 

یه چیزی که خیلی برام جالبه ..روابط کاری این خارجی هاست یعنی می دونی قبل از اینکه با هم همکار باشن با هم دوستن ..مثلا همه به رئیس کلشون که خیلیهم آدم کله گنده اییه میگن مارکو مثل ما نمی گن جناب آقای فلان یا همه از صبح با لباسای رسمی یا آقایون با کت شلوار نشستن حرف زدن بحث کردن خیلی جدی بعد شب واسه شام همه لباس اسپورت می پوشن با هم شام می خورن سیگار می کشن فرقی هم نمی کنه زن باشی یا مرد دور استخر هتل جمع می شن یه drink ملایم به سلامتی همدیگه می نوشن ....و این یعنی صمیمیت به نظر من ...یه حس خوب ...که اینجا توی ایران نیست اینجا کمتر می تونی با کسی صمیمی بشه چه برسه اینکه اون آدم مرد باشه ....واسه همین من فکر می کنم یکی از دلایلی که اونا موفقن اینه که همه به موقع کار میکنن به موقع تفریح میکنن به موقع دوستی میکنن و شاید از همه مهمتر اینکه به موقع.........زندگی می کنن.

خاطره های دور...

حس عجیبی این روزها توی عمق وجودم رفته ،بعضی لحظه ها تمام تنم رو می لرزونه و بعد یهویی خالی می شم ...وقتی به خودم میام می بینم هیچکس نیست نه دست نوازشی نه آغوش گرمی نه نگاه پر از سرزنشی ...و تنهایی تلخ این روزا دوباره یادم می یاد و من پر می شم از یاد تموم خاطره های دور...خاطره های خوب...

ما اینجور آدمی هستیم

اصولا" من آدم دقیقه 90 نیستم یعنی از کارای هول هولکی خوشم نمی یاد ،از سوپرایز کردن های بی موقع هم خوشم نمی یاد .دوست ندارم وقتی ساعت 10 شب شام خوردم و مسواک زدم و با گرمکن و یه پتو نشستم جلو تلویزیون و دارم خرمالو میخورم تازه یکی  زنگ بزنه بخواد واسه ما برنامه بذاره ...آقا کلا" من آدم برنامه ریزی شده هستم .شاید این اصلا" خوب نیست که میدونم نیست باشه قبول شاید خیلی باحال باشه که یهویی تازه 12 شب تصمیم بگیری بری شمال و یه ساک برداری و کلی خرت و پرت الکی بریزی توشو راه بیافتی و به شخمتم نباشه که مرخصی دو روز بعد و گرفتی یا نه بعدم صبح از لب دریا با صدای گرفته زنگ بزنی به آقای رئیس و بگی آنفولانزای نوع A گرفتی ،آره خدایی باحال ،منم وقتی می شنوم یکی از این کارا می کنه کلی خوشم می یاد ولی خوب  من اینطوری نیستم دیگه دست خودمم نیست باید بدونم که برنامه مثلا" شبم چیه یا میخوام فردا چی کار کنم یا من اصولا"نمی تونم خالی ببندم بعد عین خیالم نباشه اولین کسی که سوتی می ده خودمم یعنی فکر کن من بخوام به رئیسم از شمال زنگ بزنم بگم من مریضم انقدر ضایع خالی می بندم که خودمم باورم نمی شه چه برسه به اون  .. هرچند همین من بعضی وقتها خیلی کارای خارق العاده انجام می ده که خیلی ها که منو می شناسن تعجب می کنن ...البته فکر نکنید من یه پیرزن هاف هافو هستم ...ما فقط اینجور آدمی هستیم....